کد مطلب:212866 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:20

تکفیر عبدالرحمن بن حجاج
برخی این موضوع را دلیل انحراف هشام قرار داده اند، و شرح آن را از این قرار است: گروهی از اصحاب كه عبارت از هشام بن حكم و هشام بن سالم و جمیل بن دراج و عبدالرحمن بن حجاج و محمد بن حمران و سعید بن غزوان و عده ای دیگر كه مجموعا در حدود پانزده نفر بودند در مجلسی اجتماع كردند و از هشام بن حكم تقاضا نمودند كه با هشام بن سالم راجع به توحید و صفات خدا مناظره كنند تا ببینند كدامیك در احتجاج نیرومندتر هستند. هشام بن سالم مناظره را به شرط حكمیت محمد بن ابی عمیر قبول كرد و هشام بن حكم هم مناظره را به حكمیت محمد بن هشام پذیرفت. مناظره شروع شد، سخن به جایی رسید كه هشام بن حكم كلام خدا را كه به وسیله ایجاد صوت صورت بگیرد به زدن عود (كه یكی از آلات موسیقی است) تشبیه كرد. عبدالرحمن بن حجاج به هشام گفت: بالله العظیم، كفر گفتی و از طریق عقل منحرف شدی؛ وای بر تو، نتوانستی كلام خدا را به چیزی جز عود تشبیه كنی؟

راوی داستان گوید: جریان را عبدالرحمن به حضرت موسی بن جعفر (ع) نوشت و تقاضا كه امام حق و واقع را بیان نماید تا دانسته شود كه چه صفتی را شایسته است به خدا نسبت داد. امام كاظم (ع) در پاسخ نامه نوشت: منظورت را فهمیدم، خداوند رحمتت كند، بدان كه خداوند برتر و بالاتر و والاتر از این است كه فهم بشر كنه و حقیقت صفت او را ادراك نماید، پس آن صفاتی را كه خدا برای خود معرفی كرده اثبات كنید و در ماسوای آنها از سخن خودداری نمایید. [1] .



[ صفحه 448]



دفاع:

گر چه عبدالرحمن بن حجاج مرد موثقی است، لیكن موثق بودن در نقل روایت، دلیل فهم و ذكاوت و مصاب بودنش در تكفیر هشام نیست؛ چه تكفیرش هشام را مبتنی بر بساطت و سادگی بوده و در قضاوت عجله كرده، و صرف تشبیه هشام را منشأ كفر وی قرار داده است، با اینكه هیچ دلیلی در دست نیست كه صرف تشبیه كلام خدا به عود موجب كفر باشد؛ زیرا تشبیه برای تقریب و نزدیك كردن مطلب به ذهن است. مثل عبدالرحمن در این تكفیر مثل آن مرد اصولی است كه مرد اخباری را تكفیر كرد و اجمال آن داستان چنین است.

یك نفر اصولی با یك نفر اخباری راجع به نجاست آهن مناظره می كرد. به مجرد اینكه اخباری اظهار كرد آهن نجس است اصولی او را به استناد اینكه گفتار تو مستلزم این است كه ضریح حضرت ابوالفضل (ع) نجس باشد (چون آن روز ضریح آن حضرت آهن بود) تكفیر كرد و گفت: تو می گویی ضریح آن حضرت نجس است و به این وسیله اخباری را هو كرد و تمسك به ادله طهارت نكرد كه حقیقت مطلب را بیان كرده باشد.

عبدالرحمن هم به مجرد استماع تشبیه هشام عجولانه مبادرت به تكفیر هشام نمود.علاوه بر این عبدالرحمن نه طرف مناظره بود نه حكم مناظره. بهتر این بود كه قضاوت را به عهده حكمین كه محمد بن ابی عمیر و محمد بن هشام بودند واگذار می كرد. در صورتی كه حكمین ساكت بودند و همچنین طرف مناظره كه هشام بن سالم است ساكت بود و فهم آنان در تشخیص سخنان كفرآمیز از فهم عبدالرحمن كمتر نبود مع الوصصف مبادرتش به تكفیر باید حمل بر بساطت و سادگی شود. و گواه بر این كه این تكفیر ارزش ندارد پاسخ امام كاظم (ع) است زیرا در پاسخ امام هم دلیلی بر صحت این تكفیر نیست بلكه امام هیچ متعرض صحت و سقم تشبیه و تكفیر نشده و به طور كلی پاسخی راجع به صفات خدا بیان فرموده. آری یكی از ابتلائات ائمه (ع) معارضه و منازعه اصحاب بوده و چون نمی خواستند دل هیچ یك شكسته شود پاسخ را به طور كلی بیان می كردند. [2] .


[1] رجال كشي، ص 238 - رجال كبير، ص 366.

- اين روايت مرسل و ضعيف است، زيرا در سلسله روات آن، علي بن محمد، و محمد بن موسي همداني وجود دارند كه اولي مورد وثوق نبوده و دومي ضعيف است. (معجم رجال الحديث، ج 19، ص 288).

[2] تنقيح المقال، ج 3، ص 299.